وبلاگ :
ايمانسرا
يادداشت :
بوق قطار
نظرات :
0
خصوصي ،
2
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
basim
مشكل شعرت اينجاست كه احساس كردي شاعري و واقعا شاعر نيستي
شعر گفتن به سبك سفيد خيلي سخت تر از انواع شعرهاي ديگه است.(برعكس اوني كه همه فكر ميكنن)
اين كلمات رو دوباره مرور كن ميبيني كه شاعر چه شعر ديوانه كنندهاي گفته و هر كلمه اش كلي ايهام توش هست
مثلا اين سوال رو واسه من پيش آورد
سانديس سيب راحت تر سواراخ شد يا گلوي سيب سرخ حسين
يا شايد شاعر فقط براي سانديس رفته بوده دسته و وقتي كه سرماي سانديس رو توي دستش حس كرده تازه فهميده كه كج ميره
پاسخ
برداشت جالبي از اين شعر ارائه کردي ولي مسئله اينه که شاعر بايد مخاطب رو در نظر بگيره. چند نفر ميتونن چنين تفسيري ارائه کنن و اصلاً آيا شاعر هم با چنين نگاهي اين کلمات رو روي کاغذ جاري کرده. من بعيد ميدونم. به نظرم شعر به اصطلاح سپيد اگر اينطوري باشه مخاطب رو به هيچ انگاشته و فقط يه سري کلمات که شايد فقط براي شاعر مفهوم خاصي داشته باشه و البته يه عده هم که اهل تعارف هستن هي تو اينجور فضاها هم ديگه رو تحويل ميکنن و احساس شاعري بهشون دست ميده.
+
رجب
سلام
خيلي جالبه
فکر کنم من هم محصول بوق قطارم
اين شعر را مخاطبي مي فهمه که خونش کنار ريل آهن باشه
پاسخ
ممنون
عجب برداشت جالبي