سفارش تبلیغ
صبا ویژن

85/12/25
2:23 صبح

دکتر ولایتی در دیدار با من (2)

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

به نام خداوند

امشب بقیه سفرنامه را براتون مینویسم.

رسیدیم به اینجا که رفتیم داخل بیمارستان و منتظر جناب دکتر ولایتی.

یک کمی که گذشت رفتیم داخل محوطه تا از بیمارستان را ببینیم

کارمندان بیمارستان می گفتند که در زمان مظفر شاه یکی از شاهزاده ها دچار بیماری سل شده بوده است و دکتر تشخیص می ده که باید به جایی خوش آب و هوا بره . به همین خاطر اینجا کاخی براش می سازند.

اما آقا روزی که می خواد بیاد به کاخش توی راه یک مار بزرگ سیاه می بینه و می ترسه . از همون جا هم برمی گرده و به کاخش نمی ره. اینطور میشه که این عمارت خالی می مونه و استفاده ای از آن نمی شه .

سال ساخت عمارت بر اساس سنگ نوشته ای که روی آن بود و مال همان سالها هم بود به حدود 110 سال قبل برمیگرده .

دیوارهای قدیمی ، آیینه کاری ها و گچ کاری های بسیار زیبای قدیمی حاکی از هنر زیبای معماران قدیمی ایران زمین می باشد.

بگذریم ، این عمارت در دورانهای بعد به عنوان آسایشگاه مسلولین مورد استفاده قرار می گیرد و در حال حاضر هم به عنوان بیمارستان مسلولین مورد استفاده قرار میگیرد که البته رئیس بیمارستان جناب آقای دکتر ولایتی میباشد .

حالا دوباره به اتاق انتظار برگشتیم تا از ملاقات با دکتر محروم نشویم .

اینبار با دقت بیشتری به اطراف نگاه میکنم . سه تا میز و دو تا کارمند که یکی زیراندازی روی زمین انداخته و نماز میخونه  و دیگری هم پشت یه هفت هشت بغل پرونده که روی هم انباشته شده و به زحمت از پشت اونها پیداست داره به کامپیوترش ور میره . نماز کارمند اولی که تمام شد ما هم اجازه گرفتیم و روی همان زیرانداز نماز خواندیم.

اتاق خیلی ساده و نامرتب به نظر میرسید. بعد از نماز کمی با کارمندها گپ زدیم . کمی هم از مسائل اقتصادی روز مردم، قیمت خانه، نرخ یک رقمی تورم و پول نفت و خیلی چیزهای دیگه که تو سفره مان آمده صحبت کردیم و ازحکایت مجرمی که هم پیاز خورد و هم شلاق و هم جریمه را داده بود .

آخه قرار بود بنزین گران نشه ولی سهمیه بندی بشه ولی هم گران شد ، هم سهمیه بندی و هم آزاد.

باز هم بگذریم اصلا به ما چه ، حتما اینطور مصلحت بوده.

بعد از کمی صبر و انتظار آقای دکتر از راه رسیدند و به اتاقشان رفتند ، ما هم آمده شدیم تا به اتاق ایشان برویم

خوب عزیزان ادامه این سفرنامه را بعدا می نویسم ، منتظر باشید

با تشکر

صبا


85/12/17
9:58 عصر

دکتر ولایتی در دیدار با من

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

به نام خداوند

امروز پنج‏شنبه رفتم تهران

جاتون خالی هوا خیلی خوب بود

یه قراری داشتم با دکتر علی اکبر ولایتی ، مردی که شانزده سال وزیر این مملکت بود

ایشون رئیس بیمارستان مسیح دانشوری است

ساعت 2 من و دوستم ب.ح با دکتر قرار داشتیم پس سعی کردیم زودتر خودمونو برسانیم

ساعت 1:40 دقیقه به بیمارستان رسیدیم

بیمارستان ساختمانی قدیمی به نظر میرسید

وقتی منشی ایشان را ملاقات کردیم خیلی با روی خوش با ما برخورد کرد و از ما خواست منتظر بنشینیم

چون آقای دکتر جلسه دیگری داشتند که احیانا بیشتر باید منتظر میشدیم

ما هم از فرصت استفاده کردیم و در مورد ساختمان بیمارستان از کارمندان سوالاتی کردیم که حکایات جالبی هم داشت  عزیزان چون الان کتابخانه داره تعطیل میشه از شما میخواهم منتظر بقیه خاطره باشید

انشاء الله روزهای بعد میگویم

والسلام


85/12/5
5:17 عصر

عقل و جهل

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

به نام خداوند

امشب دوست دارم درباره نفس صحبت کنم. اما اول باید یک مقدمه بیان کنم.

روزی اصحاب محمد(ص) از نبردی سربلند می آمدند.

محمد(ص) به آنها فرمود:"خوشا به حال کسانیکه از این نبرد کوجک (جهاد اصغر) سربلند بیرون آمدند,

ولی نبرد اصلی (جهاد اکبر) هنوز باقی مانده است.

اصحاب سوال کردند که نبرد اصلی کدام است؟

حضرت درجواب آنها فرمودند:

مبارزه با نفس

حال من میخواهم مقداری درباره نفس صحبت کنم و منظور از نفس  را  بیان نمایم.

انسان موجود عجیبی است که از دو بخش که مکمل هم است تشکیل شده است:

بخش اول همان ظاهر و جسم دنیوی او است و بخش دوم نفس او که از عالم غیب و ملکوت است.

 نفس هم خود  دارای درجاتی است که البته بعضی آن را به  هفت  تا سه  و یا حتی دو درجه تقسیم کرده اند.

در هر کدام از این درجات یا بخشها دو لشکر وجود دارد: لشکریان عقلانی و رحمانی که انسان را به سوی سعادت جذب میکنند و لشکریان شیطانی و جهلانی که انسان را به شقاوت و محرومیت دعوت میکنند.

بنابراین مبارزه و جهاد با نفس در حقیقت مبارزه با خود نیست بلکه نزاعیست در درون آدمی مابین لشکریان عقل وجهل .

 در صورت توفیق عقل انسان به ملکوت میرسد ودر صورت غلبه جهل انسان اهل شقاوت و غضب است.

اما راه غلبه برلشکریان جهل و نادانی را در آینده نزدیک بیان خواهم کرد

منتظر یادداشتهای بعدی باشید


<   <<   6   7