این روزها وقتی کتابها را ورق میزنم گاهی اوقات افکارم با جریانات و اخبار روز گره میخورد. چندی پیش کتابی در فراز و فرود مسیحیت میخواندم، چند روزی هم هست که تاریخ چند مکتب و فرقه اسلامی را میخوانم. نکتهای که برای من جالب بود این است که در مسیحیت از زمانی که مسیحیت به عنوان دین رسمی امپراطوری روم در آمد، یعنی زمانی که کنستانتین که امپراطور روم بود به مسیحیت گروید،از یک سو مسیحیت به سرعت گسترش پیدا کرد،اما از دیگر سو این دین اخلاقی کم کم از آموزههای اصلی خود دور شد و تبدیل به یک نظام حکومتی شد تا جایی که جایگاه اخلاقی آن رو به افول نهاد و ما در تاریخ مسیحیت شاهد برپایی دادگاههای تفتیش عقاید هستیم در اینجا عالمان مسیحی با تکیه بر زور و قدرت هر کاری خواستند کردند و در مقابل مخالفان ایستادند و آنان را محکوم کرده و مجبور به پیروی از عقاید کلیسا کردند و تقریباً میتوان گفت فاتجه آزادی اندیشه و بیان خوانده شد تا جایی که خیلیها از این دوران به عنوان دوران سیاه اندیشه یاد میکنند. در اسلام نیز وقتی تاریخ معتزله را میخواندم دیدم که معتزله واقعاً سپیده دم اندیشههای فلسفی در اسلام بودند و در مدت زمان کوتاهی رشد و نوآوری و تحول چشمگیری در مباحث کلامی و فلسفی داشتند، تا جایی که سوزان دیولد در کتاب خود معتقد است که معتزله تأثیرات شگرفی بر فلسفه مسیحی و یهودی نیز گذاشته و باعث بالندگی آنها نیز شدهاند اما آنها نیز دچار همین آفت شدند؛ یعنی وقتی که مأمون عباسی به معتزله گروید و مکتب اعتزال را به عنوان دین رسمی حکومت اعلام کرد عالمان دین و حاکمان برای گسترش آن تلاش بسیاری کردند و در این راه حتی به زور هم متوسل شدند تا جاییکه در دورانی به نام دوران محنت عالمان اهل سنت را که در جبهه مخالف بودند به دادگاه کشیده و تفیتیش عقاید کردند و کسانی را که عقیده آنها را نمیپذیرفتند به زندان میافکندند یا شکنجه میکردند و یا اعدام میکردند و از اینجا بود که مقبولیت آنها نیز در بین عامه مردم کم شد و پایگاه مردمی را نیز از دست دادند. اما این گویا رسم روزگار است که هر عقیده و مکتبی که مدتی بر مسند قدرت مینشیند دیگران چشم دیدن مخالف را ندارد و اصلا حکومتی شدن دینها به گونهای که استقلال خود را از دست بدهند نه تنها امتیاز نیست که خسران است. در زمان حاضر و در کشور جمهوری اسلامی ایران نیز گوشههایی از این مسئله دیده میشود و بیم آن میرود که حوزه و علمای دین استقلال خود را از دست بدهند و تحت لوای حکومت قرار گیرند که در این صورت دستاویز سیاستهای سیاستمداران خواهند شد و کم کم از مسیر حق خارج خواهندشد. با توجه به اینکه این روزها زمزمههایی شنیده میشود مبنی بر حمایتهای گسترده دولت از حوزه که مطمئناً در قبال آن درخواستهایی هم دارد، این جانب صرفاً به عنوان یک محقق توصیه میکنم که علما نگذارند حوزه تحت سیطره دولت و حکومت باشد که اگر استقلال خود را از دست بدهد بیم انحطاط دین میرود و این امکان وجود دارد که حوزه پایگاه مردمی خود را از دست بدهد. این امری است که در تاریخ بارها تکرار شده و تجربه شده و باید گفت که آزموده را آزمودن خطاست.
88/3/2
10:54 صبح
10:54 صبح
استقلال و آزادی اندیشه ضامن تداوم آن است
بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته استقلال اندیشه، حوزه، حکومت، تاریخ مسیحیت، تاریخ معتزله