سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/3/20
2:2 صبح

زیپ

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

نمی دانم تا به حال کودکی را دیده اید که بهانه می گیرد،

هرچه از او می پرسید چرا گریه می کند چیزی نمی گوید،

فقط گریه می کند،

هر چه می خواهد برایش فراهم می کنید،

از خوراکی گرفته تا اسباب بازی و ...

اما باز هم می گرید،

کلافه می شوید، نمی دانید چه کنید،

یکبار پسر من هم همین طور شده بود،

خیلی تلاش کردم بفهمم چرا اینطور می کند،

دیگه داشتم عصبانی می شدم،

همینکه خواستم فریادی بر سرش بکشم، ناگهان نگاهم به زیر گلویش افتاد،

قلبم ایستاد، انگار تمام دنیا بر سرم خراب شده بود،

خدایا....

شاید ده دقیقه بود که پوست گلویش لای زیپ کاپشنش گیر کرده بود،

و او همینطور گریه می کرد و نمی توانست به من بهماند که چرا گریه می کند،

آخه فقط دو سالش بود،

تکان هم نمی خورد، 

بشر این روزها چنین حالی دارد،

این روزها مردم خیلی از جاهای این کره خاکی همین حال را دارند،

قرن هاست بشر منتظر منجی است،

اما این روزها اوضاع متفاوت شده،

دیگه استخوان در گلوی بشر گیر کرده،

گوشت گردن بشر لای زیپ گیر کرده،

تکان نمی تواند بخورد چون دردش بیشتر می شود،

فریاد هم نمی تواند بزند،

چون گلوی لای زیپ گیر کرده و شاید زخمی شود،

اگر فریاد بزند حکایتش می شود چون فلسطین و سوریه و بحرین،

حکایتش می شود چون لیبی، مانند مصر و مثل خیلی جاها که این روزها صحنه خون و خونریزی است.

این روزها روزهای سختی است، حتی حرف هم نمی توانی بزنی،

این روزها بشر در انتظار است،

منتظر منجی که بیاید،

بیاید و این زیپ لعنتی را باز کند،

بشر همچنان به کودکی دو ساله می ماند،

اگر این بشر به بلوغ فکری رسیده بود،

خودش با دستان خودش زیپ را باز می کرد،

خدایا خود منجی را برسان،

از بشر که بگذریم من هم چندیست گویا گلویم لای زیپ گیر کرده،

بیش از صد روزه خانواده ام را از نزدیک ندیدم،

بیش از صد روزه که در حسرت یک بوسه برگونه دخترم مانده ام،

بیش از صد روزه که وقتی از در خانه وارد می شوم کسی به سمت در نمی دود،

بیش از صد روزه که کودکی دستانم را نگرفته تا از پاهایم بالا برود،

بیش از صد روزه که صدایش را در حالی که لبخندی بر لب دارد نشنیده ام،

این روزها تا دوازده شب در اتاق کارم می مانم،

حال رفتن به خانه را ندارم،

این روزها کسی در خانه منتظرم نیست،

در دیار غربت گیر کردم،

این روزها چون خاری در گلویم گیر کرده،

نه راه پس دارد و نه راه پیش،


91/3/14
8:57 عصر

پدر! خدایگان کودکی من!

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

چه سخته پدر داشته باشی، دلت لک زده باشه برای دیدنش، ولی نتونی ببینیش؛

چه سخته پدر باشی، دلت لک زده باشه برا دیدن دخترت یا پسرت ولی نتونی ببینیشون؛

وقتی بچه بودم، پدرم همه چیزم بود، تکیه گاهم بود، قهرمان قصه هام بود،

بچه که بودم پدرم پروردگار من بود، اما حالا که پدر شدم، هنوز هم کودکی بیش نیستم.

ای پدر! ای خدایگان کودکی ام، تا آخرین نفس می پرستمت!


91/3/14
7:41 عصر

کم گوی گزیده گوی چون در

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

آیا کم حرف بودن برای انسان یک امتیاز محسوب می شود؟ شما بیشتر به انسان های خوش بیان و پرگوی علاقه دارید یا انسان های ساکت یا گزیده گوی؟ اصلا زیاد حرف زدن مگر چه اشکالی دارد؟

شاید تا به حال افرادی را دیده باشید که پرگو هستند و البته گاهی هم خوش بیان، وقتی پای صحبت شان می نشینی خسته نمی شوی، از هر دری سخنی می گویند و حکایتی و کلاً همیشه حرف هایی برای گفتن دارند. البته گاهی هم این پرگویی ها مخاطب را خسته می کند چنانکه مخاطب به دنبال راهی برای فرار از دست این فرد پرحرف می گردد.

در مقابل افرادی در اطراف ما وجود دارند که ساکت و آرامند، کم حرف می زنند و البته بعضی هاشان در موقع پاسخگویی بسیار گزیده سخن می گویند. این  افراد نیز دو دسته اند: عده ای که کم رو هستند و اصلا نمی توانند حتی در مواقع لزوم حرف بزنند و البته افرادی که گزیده گویی مشخصه آنهاست و در جای لازم البته پاسخهای گزیده و خوبی در آستین دارند.

در تاریخ و ادبیات کهن فارسی نیز به این دو دسته اشاره شده و شعرای شکر شکن پارسی نیز در این باب سخن بسیار گفته اند: نظامی گنجوی می گوید: کم گوی و گزیده گوی چون دُر/ تا ز اندک تو جهان شود پر . یا سعدی در جای دیگر می گوید: تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد.

همچنین در متون دینی هم به این مسئله اشاره شده است: چنانکه پیامبر گرامی اسلام می فرماید: پرگویان و پرچانه ها بدهای امت من هستند. امام هادی نیز در اشاره ای کوتاه می فرماید: جاهل اسیر زبان خویش است.

اما به واقع علت این همه نکوهش در مورد پرگویی چیست؟ و به عبارت دیگر سر فضیلت خاموشی گزیدن در چیست؟

انشاء الله ادامه دارد...


91/3/9
10:0 عصر

آزادی اندیشه

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

 



فردریک کبیر ،که از سال 1740 تا 1786 بر کشور آلمان حکومت می کرد
 معتقد به آزادی اندیشه بود و رشد فکری مردم را در گرو آن می دانست.
 او یک روز سوار بر اسب با همراهانش از یکی از خیابان های برلین می گذشت،
 گروهی از مخالفان اعلامیه تند و تیزی علیه او بر دیوار چسبانده بودند.
 فردریک آن را به دقت خواند و گفت: "بی انصافها چقدر اعلامیه را بالا چسبانده اند
 ما که سوار اسب هستیم آن را به راحتی خواندیم ولی افراد پیاده برای خواندنش به زحمت می افتند. آن را بکنید و پایین تر بچسبانید تا راحت تر خوانده شود".
 یکی از همراهان با حیرت گفت: "اما این اعلامیه بر ضد شما و اساس امپراتوری است".
 فردریک با خنده پاسخ داد: "اگر حکومت ما واقعا به مردم ظلم کرده و آنقدر بی ثبات است که با یک اعلامیه چند خطی ساقط شود همان بهتر که زودتر برود و حکومت بهتری جای آن را بگیرد، اما اگر حکومت ما بر اساس قانون و نیک خواهی و عدالت اجتماعی و آزادی بیان و قلم است مسلم بدانید آنقدر ثبات و استحکام دارد که با یک اعلامیه از پا نیفتد.


91/3/7
12:40 صبح

استقبال

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

به حاکم خبر رسید که یکی از سرشناس ترین منتقدارن حکومت در حال برنامه ریزی و تنظیم قوا برای مبارزه است. در خبر آمده بود که در منزل وی مال و سلاح فراوان گرد آمده و افراد زیادی به واسطه نامه هایی اعلام وفاداری به وی نموده اند. حاکم که برق از رخسارش پریده بود، دستپاچه مأموری فرستاد تا مخفیانه در خانه او تجسس کند. مأمور به سمت خانه رهسپار شد، نردبانی بر دیوار گذاشت و در آن تاریکی شب کورمال کورمال از دیوار بالا رفت. وقتی می خواست از آنسوی دیوار پایین آید به دنبال جای پایی برای پایین آمدن می گشت که ناگهان صدایی او را در جای خود میخکوب کرد. "بگذار تا شمعی بیاورند تا جلوی پایت را ببینی و آسیبی به تو نرسد." آری صاحبخانه با رویی گشاده به استقبال او آمده بود و به او کمک می کرد تا به سلامت مأموریت خود را به پایان برد.
"بعدها در گزارش مأمور آمده بود در خانه او جز شمشیری و کیسه پولی که ممهور به مهر مادر حاکم بود چیزی نیافتم. او را بر حصیری که روی شن های کف اتاق پهن شده بود در حال عبادت یافتم."
یک پرده از زندگانی امام علی النقی (ع).


<      1   2   3   4   5   >>   >