سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/2/19
10:33 صبح

سفرنامه اروپا (بخش سوم)

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

 

پادربورن

جمعه ظهر بعد از اینکه با همکاری سفارت ایران دوری در شهر برلین زدیم و مناطق دیدنی و تاریخی این شهر را از نزدیک دیدم به ایستگاه قطار مرکزی برلین رفتیم و به سمت پادربورن حرکت کردیم. در پادربورن خانم محققی که خود دستی در تحقیق و پژوهش دارد منتظر ماست. از حالا به این فکر می‌کنم که ایشان چگونه از ما استقبال خواهد کرد. در شهر پادربورن فقط یک روز اقامت خواهیم داشت و یک نشست علمی در مورد ارتباط خدا و انسان در قرآن و عهدین در دانشگاه پادربورن برگزار خواهیم کرد. در این جلسه نیز یکی از اساتید ما و دانشگاه پادربورن به ارائه مقاله خواهند پرداخت. ما در مسیر یک بار در شهر هانوفر قطار عوض کردیم و البته بدلیل اینکه قطار بعدی حدود یک ساعت و نیم بعد به سمت پادر بورن حرکت می‌کرد فرصتی پیدا کردیم تا نمازمان رو در مسجد ترک‌های اهل سنت بخونیم و کمی هم در خیابان‌های هانوفر قدم بزنیم. اما این یک ساعت و نیم خیلی سریع گذشت و ما دوباره سوار بر اسب آهنی به سمت پادربورن به راه افتادیم. هوا دیگه تاریک شده بود که قطار به پادر بورن رسید. طبق برنامه خانم محققی و یکی از همکاران دانشگاه پادربورن در ایستگاه منتظر بودند و همان‌طور که انتظار داشتیم با استقبال گرم اما با طعمی دیگر مواجه شدیم. پس از سلام و احوالپرسی بلافاصله به محل اقامت‌مان که یک مهمانسرا متعلق به راهبه‌های کلیسا بود رفتیم یک مهمانسرا با فضایی کاملاً متفاوت و دلنشین. انگاره‌های مسیحی از قبیل تمثال حضرت مریم (س) حضرت عیسی (ع) و همچنین صلیب مسیحی و مجسمه‌های گوناگون که در سنت مسیحی هر کدام دنیایی حرف و داستان دارن در راهروها و اتاق‌های این مهمانسرا نگاه‌هایمان را می‌دزدید. مهماندار ما که خود یک راهبه مسیحی سالخورده بود با نگاه مهربان خودش همه رو به سمت خود جذب کرد و دقایقی دوستان مشغول گفت‌وگو با ایشان بودند، اما ما فرصت زیادی نداشتیم،‌ بنابراین به محض دریافت اتاق آماده حرکت به سمت دانشکده اسلام شناسی دانشگاه پادربورن شدیم. آن‌شب ما در یک ضیافت شام با میزبان‌های خود آشنا شدیم و روز بعد هم نشستی علمی با آنها داشتیم و بعد از صرف نهار به همراه میزبانمان آقای پروفسور فون اشتوش عازم شهر کلن شدیم. پروفسور در کلن از ما جدا شد و ما مسیر را به سمت پاریس ادامه دادیم. این روزها من حال خوشی نداشتم و زیاد متوجه اطرافم نبودم اما باز هم گاهی صحنه‌های جدید و جالبی توجه من رو به خودش جلب می‌کرد. زیباترین توشه‌ای که در این یک روز اندوختم با شما به اشتراک می‌گذارم: در دانشگاه پادربورن و در همنشینی با استاد و شاگردانش من مشاهده کردم که دانشجویان چقدر استاد خود را دوست دارند و چه صمیمی و مهربان همدیگر را صدا می‌کنند؛ برای اولین بار بود، دیدم دانشجویی را که استادش را به نام کوچک صدا می‌زند و دیدم استادی را چه مهربان در چشمان شاگردش می‌نگریست. برای اولین بار دیدم چه راحت کنار هم می‌نشینند با هم حرف می‌زنند، می‌خندند، غذا می‌خورند و در یک کلام زندگی می‌کنند و شاید به همین دلیل بود که من جرأت کردم و برای اولین بار استادم را با نام کوچکش خواندم و او به عقب برگشت و با تعجب به دنبال منبع صدا می‌گشت و وقتی مرا یافت به من گفت: چه خوب کردی، سالها بود که دلم برای خودم تنگ شده بود... "دوستت دارم مهراب" و این آخرین جمله من بود با استادم در آن لحظه فراموش ناشدنی!گل تقدیم شما


90/2/7
1:38 عصر

سفرنامه اروپا (بخش دوم)

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

 

برلین

 ساعت ده و نیم بود که به ایستگاه مرکزی قطارهای برلین رسیدیم. از قطار که پیاده شدیم، آقای دکتر قریشی که از ایرانیان مقیم آلمان هست به استقبال ما آمد. لبخند زیبایی که بر لب داشت این جسارت را به بچه‌های گروه می‌داد تا از همان ابتدای آشنایی مثل یک دوست صمیمی یا شاید هم قدیمی با ایشان حرف بزنند. بلافاصله از ایستگاه قطار به سمت هتل حرکت کردیم. برنامه ما در برلین خیلی فشرده بود. به محض ورود به هتل با نماینده سفارت ایران در آلمان مواجه شدیم. آخه سفیر ایران آقای شیخ عطار که از سفر ما با خبر شده بود در سفارت منتظر ما بود و نماینده‌شان را فرستاده بود تا ما را به دیدار ایشان ببرند. اما به دلیل فشرده بودن برنامه همگی نمی‌توانستیم به ملاقاتشون برویم بنابراین پنج نفر از اساتید و دانشجویان همسفر را انتخاب کردیم و آنها همراه نماینده سفارت به نمایندگی از جمع ما به دیدار جناب سفیر رفتند.‌ گروه دیگری که در هتل ماندند، پس از تحویل گرفتن اتاق‌ها آماده شدند تا اولین برنامه خودمان را در برلین که بازدید از جزیره موزه و موزه پرگامون بود آغاز کنیم. بعدها از دوستان همسفرمون شنیدیم که آقای شیخ عطار از حضور ما در برلین خیلی خوشحال بودن و اینگونه سفرهای علمی را در توسعه روابط ایران و آلمان خیلی موثر می دونن. آقای شیخ عطار اعلام آمادگی کردن از این پس برای برگزاری اینگونه سفرها و انعقاد تفاهم‌نامه‌های بین دانشگاهی با ما همکاری کنن و حتی یک نفر را مسئول پیگیری این امور در آلمان کنن. شاید این یکی از مهمترین دستاوردهای عملی این سفر برای دانشگاه و دانشجویان بود.

   اما در ادامه سفر در برلین ما از دانشکده الهیات کاتولیک،‌ دانشکده عرب‌شناسی، دانشکده یهودشناسی در دانشگاه اف یو که چهارمین دانشگاه مهم آلمان هست بازدید کردیم. بازدید از پژوهشکده مطالعات قرآنی، کلیسای سریانی، و سرانجام شهر تاریخی برلین و مراکز خرید آن از دیگر برنامه‌های ما در برلین بود. ما در پرتو این دیدارها ضمن معرفی دانشگاه ادیان و مذاهب به اساتید و دانشجویان این دانشکده‌ها و مراکز علمی و مذهبی سعی می‌کردیم با فضای علمی و شیوه مطالعه و تحقیق در حوزه‌های مختلف آشنا بشویم. در این دانشکده‌ها آموختیم که روش‌شناسی در مطالعات ادیان بسیار مهم است. در این دانشکده‌ها ما مشاهده کردیم که امکانات زیادی آنگونه که ما قبلاً از فضای دانشگاهی اروپا تصور می‌کردیم در اختیار محققان نبود بلکه آنچه موجب پیشرفت و حرکت رو به جلو در این دانشگاه‌ها بوده است، علاقه به پژوهش، هدف‌گذاری و برنامه ریزی درست، مدیریت عالی و تحقیقات هدفمند و روشمند است. البته وقتی این مسیر درست طی شود امکانات را هم به دنبال خواهد داشت.

یکی از نقاط عطف سفر ما در برلین سفر به پتسدام - شهرکی در نزدیکی شهر برلین و شرکت در نشست علمی در دانشگاه پتسدام بود؛ نشستی که شاید از حدود دو ماه قبل با پیگیری‌های دوستان همسفر در ایران هماهنگ شده بود. در دانشگاه پتسدام نیز همانند دیگر دانشگاه‌ها مسئولان دانشگاه مقابل در ورودی منتظر ما بودند. در این نشست قرار بود یکی از اساتید و دانشجویان ما و یکی از اساتید و دانشجویان دانشگاه پتسدام در مورد مسائل و موضوعات مرتبط با اسلام و مسیحیت ایراد سخن کنند. بعد از نشست علمی جلسه‌ای با موضوع بررسی امکان انعقاد تفاهم‌نامه‌ بین دو دانشگاه ادیان و مذاهب قم و دانشگاه پتسدام برگزار شد که این جلسه هم می‌تواند از دستاوردهای ارزنده این سفر برای دانشگاه‌های دو طرف و اساتید و دانشجویان آنها باشد. آنروز نهار را مهمان پتسدامیان بودیم و چه لذت‌بخش بود نشستن در کنار دانشجویان میزبان و صرف غذا و گاهی گپ و گفتی و تبادل اندیشه‌ای.

البته در حاشیه این برنامه‌های کاملاً رسمی و فشرده حضور در کنار شیعیان مرکز اسلامی برلین و شرکت در مراسم شام شهادت پیامبر گرامی اسلام (ص) و حضرت رضا (ع) و گاهی گریستن نه بر مصائب ایشان که بر فراق و دوری از راه و اندیشه ایشان نیرویی تازه در کالبد دوستان می‌دمید و به یاد ما می‌آورد گنجینه عظیم علم و دانشی که بی‌صدا از کنار آن می‌گذریم.


90/1/30
10:26 صبح

سفر نامه اروپا (بخش اول)

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

هامبورگ

پس از یک پرواز حدوداً پنج ساعته هواپیما در فرودگاه هامبورگ به زمین نشست و این اولین مواجهه ما با دنیای غرب بود. در این شهر مرکز اسلامی هامبورگ میزبان ما بود و در همان بدو ورود در فرودگاه استقبال گرم دوستان این مرکز سرمای سخت زمستان را برای ما آسان کرده بود. از فرودگاه مستقیماً به مرکز اسلامی هامبورگ رفتیم و پس از یک آشنایی کوتاه با آقای شریفی - معاون رئیس مرکز اسلامی - و استقرار در محل استراحت برای بازدید از شهر هامبورگ حرکت کردیم.

 

در مدت اقامت در هامبورگ از دانشکده اسلام‌شناسی دانشگاه‌ هامبورگ، انیستیتو مطالعات اسلامی هامبورگ و موسسه دومنیکنی گفتگوی اسلام و مسیحیت بازدید کردیم. در این بازدیدها آموختیم که آلمانی‌ها به انضباط و وفای به عهد اهمیت فراوانی می‌دهند، هر جا که حاضر می‌شدیم قبل از ساعت ملاقات مقابل در منتظر ما بودند؛ آموختیم‌ در مطالعات خود بسیار کوشا و جدی هستند، در شناخت اسلام و برای رسیدن به اهداف خود از برنامه‌ریزی‌های مدون بهره می‌برند و برخلاف تصور ما بسیار خونگرم و مهربان هستند. فهمیدیم که در اروپا مسلمانان زیادی در کنار پیروان دیگر ادیان زندگی می‌کنند و دولت‌های اروپایی برای اینکه این اختلاط فرهنگی هرچه بیشتر مسالمت‌آمیز باشد تلاش می‌کنند تا ادیان مختلف را به‌خوبی بشناسند تا از این رهگذر با مسائل و حساسیت‌های دینی و مذهبی پیروان همه ادیان بیشتر آشنا شوند و راه‌های زندگی مسالمت‌آمیز در کنار هم را کشف کنند.

 

در کنار این بازدیدها ما در نماز جماعت مسجد اهل تسنن هم حضور پیدا کردیم تا هم با جامعه دینی اهل تسنن بیشتر آشنا بشویم و هم پیام دوستی و برادری خودمان را به گوش پیروان دیگر مذاهب اسلامی هم برسانیم. و چه زیبا بود آن لحظه که شانه به شانه برادران مسلمانمان نماز را به جماعت خواندیم و بعد از اتمام نماز همه به صف ایستادیم و دست همدیگر رو به نشانه اتحاد و برادری فشردیم.

این شبها شب‌های آخر ماه صفر بود؛ وقتی ما با اتوبوس به مرکز اسلامی هامبورگ باز می‌گشتیم با چند جوان افغانی که مدت‌ها در ایران زندگی کرده بودند و دست قضا آنها رو به آلمان رسانده بود برخورد کردیم. در بین صحبت‌ها متوجه شدیم آنها هم دارن میرن مرکز اسلامی تا در مراسم عزاداری شب‌های آخر ماه صفر شرکت کنند و این نشان می‌داد که با وجود مظاهر فراوان دنیاگرایی در این شهر و این کشور هنوز هم خیلی‌ها هستن که تلاش می‌کنند با حفظ هویت اسلامی خودشون به زندگی‌شون ادامه بدهند. ما هم با آن جوان‌های افغانی در مراسم شرکت کردیم تا یادمون نره کی هستیم، از کجا آمده‌ایم و برای چه کاری اینجا هستیم. تجربه خوبی بود نشستن کنار شیعیان مقیم آلمان و شنیدن حرف‌هاشون و دغدغه‌هاشون.


90/1/22
12:49 عصر

رنج

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

من نمی دانم

- و همین درد مرا سخت می آزارد -

که چرا انسان، این دانا

                          این پیغمبر

در تکاپوهایش:

- چیزی از معجزه آنسوتر -

ره نبرده ست به اعجاز محبت

                      چه دلیلی دارد؟

...

من برآنم که درین دنیا

خوب بودن - به خدا - سهل ترین کارست

و نمی دانم

           که چرا انسان،

                تا این حد،

                      با خوبی

                           بیگانه ست.

و همین درد مرا سخت می آزارد!

فریدون مشیری


90/1/9
2:28 عصر

نامه اروپا (یک برداشت جدید)

بدست محمد ابراهیم علیزاده در دسته

هر روزه در رسانه ها دیداری و نوشتاری اخباری مبنی بر خشونت، فساد و فحشاء، مشکلات روحی روانی، بی بند و باری، بداخلاقی های اجتماعی و ... می بینیم و یا می شنویم.

اما براستی تا چه حد می توان به اخبار رسانه های داخلی در این زمینه اعتماد کرد؟ در این زمینه به دو مطلب می توان اشاره کرد:

مطلب اول اینکه آیا تعریف ما از هریک از ناهنجاری های فوق با تعریفی که در غرب یا امریکا وجود دارد یکی است؟ به عبارت دیگر معیارهایی که برای سنجش این ناهنجاری ها وجود دارد متفاوت است بنابراین نمی توان با مقایسه آمارهای ارائه شده توسط سازمانهای ایرانی و غیر ایرانی به نتیجه درستی دست یافت.

مطلب دوم اینکه تصویری که رسانه ملی از اروپا و آمریکا ارائه می دهد با واقعیتی که در این کشورها جریان دارد کاملاً متفاوت است. چیزی که در اثبات این مطلب به چشم می خورد تصاویری است که غالباً دوستان از اروپا برگشته ارائه می دهند و غالباً اذعان دارند آنچه در اروپا دیده اند با آنچه در رسانه های ما منعکس می شود کاملاً متفاوت است.

نمونه اول:‌  اگر در ایران حمل سلاح گرم آزاد بود شما تصور کنید روزانه چه تعداد از هم وطنان ما در اثر تیراندازی به همدیگر کشته می شدند و همین حالا که چنین قانونی در ایران وجود دارد میزان خشونت در ایران کم نیست. در سفر کوتاه مدتی که من به سه کشور آلمان، فرانسه و ایتالیا داشتم، میزان خشونت و عصبانیت در جوامع این سه کشور در طول مدت یک ماه کمتر از میزان عصبانیت و خشونت در یک روز در ایران بود. تا جائیکه بنده در سفر یک هفته ای به شهر مقدس مشهد چهار مورد خشونت، دعوا و کتک کاری در خیابان های مشهد مشاهده کردم و بیش از چهار مورد عصبانیت و داد و بیداد هموطنان با هم. اما در طول یک ماه مسافرت به سه کشور اروپایی فقط یک مورد دعوا و داد و بیداد بین یک خانم و آقای ایتالیایی در فلورانس مشاهده کردم.

 نمونه دوم:‌ خیلی از مواردی که ما آنها را به عنوان فساد و فحشا برمی شماریم در اروپا چنین تعریفی ندارند و به صورت قانونمند انجام می پذیرد. در کشورهای اروپایی مزاحمت برای دیگران به هر شکل جرم محسوب می شود و به هیچ عنوان شما نمیتوانید برای خانم یا آقایی مزاحمتی اعم از جنسی یا غیر آن ایجاد کنید چون قانون با اینگونه موارد به شدت برخورد می کند و جرایم سنگینی برای اینگونه مزاحمتها در نظر گرفته شده است. به همین دلیل ما در طول یک ماه مسافرت خود در سه کشور اروپایی یک مورد چشم چرانی و مزاحمت ندیدیم. اما اگر خودشان در موردی با هم به توافق برسند کسی نمی تواند ممانعت بکند و قانون برای تصمیم و توافق ایشان احترام قائل است. این مسأله در قوانین اسلامی هم وجود دارد که البته اسلام انقلابی ما آنرا برنمی تابد. چنانچه در فقه اسلامی عده ای از علما براین باورند که زن و مرد در صورتی که در مورد ازدواج موقت با هم توافق کنند این ازدواج یا نکاح صحیح است و حتی نیاز با جریان صیغه به زبان عربی و غیر آن نیست. به این قسم ازدواج، ازدواج معاطاتی می گویند که البته در این فضای انقلابی اصلا کسی جرأت نمی کند آن را مطرح کند. این سبک ازدواج چیزی شبیه همین دوست شدنهای دختران و پسران است که می گویند من راضی تو راضی گور بابای ناراضی. بنابراین چیزی که در اذهان ما تحت عنوان فساد و فحشاء مطرح است در اروپا یک اقدام کاملا قانونمند است.

نمونه سوم: در ایران اگر به کسی که مشکلات روحی و عصبی دارد بگویید به روانپزشک مراجعه کند، مسلماً از اینکه روانی قلمداد شده ناراحت خواهد شد و هرگز چنین کاری نمی کند. اما در اروپا مردم برای کوچکترین مشکلات زندگی به روانپزشک یا مشاور مراجعه می کنند تا مشکل را حل کنند بنابراین ما شاهدیم که آمار مشکلات روانی و خانوادگی در ایران پایین تر از کشورهای اروپایی است. اما به راستی واقعیت این است. تصور بنده با توجه آشنایی با خانواده هایی ایرانی  اینست که مشکلات روحی و عصبی در ایران خیلی بیشتر است، اما ما بیشتر این مشکلات در به درون خود می ریزیم و کمتر به دنبال حل مشکل هستیم. واقعیت اینست که من در چهره مردمان اروپا استرس و اضطرابی که در چهره هموطنان خود می بینم ندیدم. اما یک مزیتی که مردم ایران نسبت به دیگران دارند توسل و توکل آنها به خدا و ائمه است که در هنگام بروز مشکلات از این طریق می توانند خود را آرام کنند. چیزی که شاید در اروپا کمتر به چشم بیاید. 

من با ارائه این نمونه ها فقط خواستم گوشه ای از تفاوت ها را بیان کنم تا وقتی می خواهیم حرفی بزنیم یا قضاوتی بکنیم همه جوانب را در نظر داشته باشیم

اما این سکه قطعاً روی دیگری هم دارد، انسان منصف باید هر دو روی سکه را مطالعه کند و سپس قضاوت کند.

برداشت: برداشتی که در پایان این سفر داشتم و تقریباً برایند اکثریت افراد شرکت کننده بود عبارت است از:

تصویری که در بین مردم ایران در مورد اروپا وجود دارد از جانب عده ای خیلی افراط و از جانب عده ای تفریط شده است. جانب افراط آن در بالا بیان شد. اما جانب تفریط آن تصویری است که عده ای در مورد غرب و آمریکا دارند و آنها را بهشت آمال و آرزوهای خود می پندارند. اگر قسمت شما شد و سفری به این مناطق داشتید قطعاً ابهت کاذبی که در مورد آنها در ذهن خیلی از جوانان ما وجود دارد خواهد شکست و خواهید دید که آنقدر هم که بعضی میگویند خبری نیست. تفاوت ما با اروپاییها بیشتر مدیریت، نظم و انضباط، راستی و درستی، اخلاق و ارزش قائل بودن برای انسان است، اصولی که ادیان الهی به آن تأکید می کنند و پیروان مسیحی آنها را سرلوحه زندگی خویش قرار دادند و مسلمانان در پیروی از آن لنگ می زنند و فقط شعار آن را میدهند.

حال به راستی شما قضاوت کنید. آیا اسلام در ارائه الگوی کارآمد برای زندگی بشری موفق تر بوده است یا مسیحیت؟

نترسید من مسیحی نشدم اما معتقدم نه اندیشمندان مسیحی و نه دانشمندان مسلمان هیچکدام توفیق چندانی در تبیین الگوی مسیحی یا اسلامی نداشتند؛ زیرا با بنیادگرایی مسیحی و اسلامی همواره در پی اثبات خویش و نفی دیگران بودند. این اندیشمندان سکولار بودند که با استفاده از الگوهای مسیحی و اسلامی و تفکر و تعقل طرحی نو در انداختند و هر دو الگو را پس زدند و اصلاً به روی خود هم نیاوردند که این الگوی سکولار را از کجا آوردند. این ها نظم نوینی بر جهان اروپایی حاکم ساختند و با استفاده از رسول باطنی که همان عقل باشد جهان را در سیطره خود قرار دادند. اما این الگوی انسانی هم به دلیل نقص هایی که دارد ماندگار نخواهد بود و باید به دنبال ارتباط بیشتر با الگوهای الهی باشد تا بتواند از فروپاشی نجات پیدا کند.

نتیجه گیری:

اول: تصویری که رسانه ملی ما از اروپا ارائه می دهد و دائماً صحنه هایی از قتل و سرقت و دزدی ارائه می دهد همه واقعیت اروپا نیست.

دوم: تصویری هم که خیلی از جوانان ما از اروپا در ذهن خود مجسم کرده و آنرا بهشت آمال و آرزوهای خود می دانند صحیح نیست و اروپا چنین سیطره و هیمنه ای ندارد.

سوم: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی.

 


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >